روز پنجاهم
خوبی عزیزم؟ خوش میگذره اونجا؟ راحت مامنی؟
عزیزم کی تکون میخوری دیگه؟ البته میدونم حالا زوده اما از حالا ذوقش رو دارم که تو دلم تکون بخوری.
دیشب ساعت دوازده با هم رفته بودیم آتیش بازی، منو شما و بابایی با لوسی،الیور و دوستشون. خیلی قشنگ بود اما هوا خیلی خیلی سرد بود. من که وقتی اومدم خونه کل بدنم میلرزید تا نیمههای شب هم همینطور بودم.
قربونت برم سردت که نشد؟ بابایی کلی نگرانت شد گفت نکنه سردت شده.
جوجه من همین روزا باید بابایی رو تنها بذاریمو بریم. البته قول داده زود زود بیاد پیشمون، دوست دارم عزیزکم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی